پاییز بهاریست که عاشق شده است 


کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم 


کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم 


برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد 


آفتاب دیدگانم سرد می شد 


آسمان سینه ام پردرد می شد ! 


ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد،اشکهایم همچو باران را منم را رنگ می زد 


وه! چه زیبا بود اگر پاییز بودم  


وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم 

 
شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی در کنار قلب عاشق شعله می زد 


در شرار آتش درد نهانی نغمه ی من   


 همچو آوای نسیم پر شکسته  


عطر غم می ریخت بر دلهای خسته  


پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی ! پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی کاش چون پاییز بودم،کاش چون پاییز بودم!!!